معنی فارسی collarette
B2نوعی کلا رِت باریک و زنانه که معمولاً از پارچه یا توری ساخته میشود.
A small or delicate collar, often made of lace or similar materials.
- NOUN
example
معنی(example):
عروس یک کلا رِت لطیف پوشیده بود.
مثال:
The bride wore a delicate collarette.
معنی(example):
او یک کلا رِت از توری درست کرد.
مثال:
She fashioned a collarette from lace.
معنی فارسی کلمه collarette
:
نوعی کلا رِت باریک و زنانه که معمولاً از پارچه یا توری ساخته میشود.