معنی فارسی collimating
B2فرایند تنظیم یا هم‌راستا کردن پرتوهای نور یا اجزاء برای دستیابی به دقت و کیفیت در اندازه‌گیری و مشاهده.
The act of aligning light rays or components to achieve accuracy and quality in measurement and observation, particularly in optics.
- verb
- adjective
To focus into a narrow beam or column; to adjust a focusing device so that it produces a narrow beam.
I need to collimate my telescope so that the images are clearer.
That collimates, or employs collimation
کولیمیت کردن اطمینان می‌دهد که نور از یک منبع به صورت پرتوهای موازی سفر کند.
Collimating ensures that the light from a source travels in parallel rays.
برای دستیابی به اندازه‌گیری‌های دقیق، کولیمیت کردن درست ابزارها ضروری است.
To achieve accurate measurements, proper collimating of the instruments is essential.
معنی فارسی کلمه collimating
:
فرایند تنظیم یا هم‌راستا کردن پرتوهای نور یا اجزاء برای دستیابی به دقت و کیفیت در اندازه‌گیری و مشاهده.
