معنی فارسی collocative

B2

مربوط به نحوه قرارگیری واژه‌ها در کنار هم به طوری که معنا یا اثر خاصی ایجاد کنند.

Referring to the associations prescribed by the habitual juxtaposition of a particular word with others.

example
معنی(example):

استفاده‌ی هم‌نشینی واژه‌ها می‌تواند وضوح را افزایش دهد.

مثال:

The collocative usage of words can enhance clarity.

معنی(example):

درک معانی هم‌نشینی در زبان‌شناسی ضروری است.

مثال:

Understanding collocative meanings is essential in linguistics.

معنی فارسی کلمه collocative

: معنی collocative به فارسی

مربوط به نحوه قرارگیری واژه‌ها در کنار هم به طوری که معنا یا اثر خاصی ایجاد کنند.