معنی فارسی colombian
B1وابسته به کلمبیا یا مردم و فرهنگ آن.
Relating to Colombia or its people and culture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
یک شخص کلمبیایی قهوه مینوشد.
مثال:
A Colombian person enjoys coffee.
معنی(example):
غذای کلمبیایی به خاطر طعمش معروف است.
مثال:
Colombian food is known for its flavor.
معنی فارسی کلمه colombian
:
وابسته به کلمبیا یا مردم و فرهنگ آن.