معنی فارسی columnating
B1ستونگذاری، عمل یا روند قرار دادن یا سازماندهی به صورت ستون.
The act of arranging or organizing in columns.
- VERB
example
معنی(example):
معمار در حال ستونگذاری طراحی ساختمان جدید است.
مثال:
The architect is columnating the new building's design.
معنی(example):
آنها ساعتها در حال ستونگذاری دادهها در صفحه گسترده بودند.
مثال:
They spent hours columnating the data on the spreadsheet.
معنی فارسی کلمه columnating
:
ستونگذاری، عمل یا روند قرار دادن یا سازماندهی به صورت ستون.