معنی فارسی commendatory
B2تحسین‌آمیز، وصفی که چیزی را مورد تقدیر و ستایش قرار می‌دهد.
Expressing praise or admiration.
- noun
- adjective
noun
معنی(noun):
That which commends; a commendation; eulogy.
adjective
معنی(adjective):
Serving to commend or compliment; complimentary.
معنی(adjective):
Holding a benefice in commendam.
مثال:
a commendatory bishop
example
معنی(example):
سخنرانی تحسین‌آمیز تلاش‌های تیم را ستایش کرد.
مثال:
The commendatory speech praised the team's efforts.
معنی(example):
او یک نامه تحسین‌آمیز به خاطر خدماتش دریافت کرد.
مثال:
She received a commendatory letter for her service.
معنی فارسی کلمه commendatory
:
تحسین‌آمیز، وصفی که چیزی را مورد تقدیر و ستایش قرار می‌دهد.
