معنی فارسی commissionership

B1

مقام یا موقعیتی که مسئولیت‌های خاصی را به عهده دارد، معمولاً در یک نهاد عمومی.

A position of authority within a commission, carrying distinct responsibilities.

example
معنی(example):

او به مدت دو سال به عنوان کمیسیونر انتخاب شد.

مثال:

He was elected to the position of commissionership for two years.

معنی(example):

کمیسیونر بودن مسئولیت‌های زیادی به همراه دارد.

مثال:

The commissionership comes with significant responsibilities.

معنی فارسی کلمه commissionership

: معنی commissionership به فارسی

مقام یا موقعیتی که مسئولیت‌های خاصی را به عهده دارد، معمولاً در یک نهاد عمومی.