معنی فارسی communional

B1

مربوط به اجتماع و جمع بودن.

Relating to a community or group.

example
معنی(example):

کلیسا روی رویکرد مشارکتی در فعالیت‌هایش تأکید می‌کند.

مثال:

The church emphasizes a communional approach to its activities.

معنی(example):

آنها یک وعده غذایی مشترک برای همه برنامه‌ریزی کردند.

مثال:

They planned a communional meal for everyone.

معنی فارسی کلمه communional

: معنی communional به فارسی

مربوط به اجتماع و جمع بودن.