معنی فارسی comorbid
B2وضعیتی که در آن یک فرد همزمان به چندین بیماری یا اختلال مبتلا است.
Existing simultaneously with another medical condition.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
(of a disease or symptom) That occurs at the same time as another.
example
معنی(example):
این بیمار به دیابت و فشار خون همزمان مبتلا بود.
مثال:
The patient was diagnosed with diabetes and comorbid hypertension.
معنی(example):
شرایط همزمان معمولاً برای پزشکان چالش‌برانگیز هستند.
مثال:
Comorbid conditions are often challenging for doctors to treat.
معنی فارسی کلمه comorbid
:
وضعیتی که در آن یک فرد همزمان به چندین بیماری یا اختلال مبتلا است.
