معنی فارسی complecting

B2

تکمیل کردن یا کامل کردن چیزی با اضافه کردن عناصری دیگر.

To complete or make something whole by adding components.

example
معنی(example):

هنرمند در حال تکمیل رنگ‌های مختلف برای خلق یک نقاشی منحصر به فرد است.

مثال:

The artist is complecting various colors to create a unique painting.

معنی(example):

ترکیب چندین ایده می‌تواند منجر به راه‌حل‌های نوآورانه شود.

مثال:

Complecting multiple ideas can lead to innovative solutions.

معنی فارسی کلمه complecting

: معنی complecting به فارسی

تکمیل کردن یا کامل کردن چیزی با اضافه کردن عناصری دیگر.