معنی فارسی compossible
B2قابل جمع، به معنای همزمان بودن یا وجود داشتن بدون تضاد.
Able to exist together without contradiction.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Compatible or consistent with another statement
example
معنی(example):
این نظریه پیشنهاد میکند که این رویدادها میتوانند همزمان وجود داشته باشند.
مثال:
The theory suggests that these events are compossible.
معنی(example):
در فلسفه، ایدههای compossible میتوانند بدون تناقض کنار هم وجود داشته باشند.
مثال:
In philosophy, compossible ideas can coexist without contradiction.
معنی فارسی کلمه compossible
:
قابل جمع، به معنای همزمان بودن یا وجود داشتن بدون تضاد.