معنی فارسی compulsivity

B2

خصوصیت یا حالتی که فرد را وادار به انجام کارهایی می‌کند به طور تکراری.

The state of being compelled to act in repetitive ways, often despite negative outcomes.

example
معنی(example):

مجبور بودن می‌تواند تأثیر زیادی بر زندگی روزمره داشته باشد.

مثال:

Compulsivity can have a significant impact on daily life.

معنی(example):

درک مجبور بودن برای درمان مؤثر ضروری است.

مثال:

Understanding compulsivity is crucial for effective treatment.

معنی فارسی کلمه compulsivity

: معنی compulsivity به فارسی

خصوصیت یا حالتی که فرد را وادار به انجام کارهایی می‌کند به طور تکراری.