معنی فارسی concionate

B1

کنسیونات، صفتی برای توصیف سبکی از بیان یا ارتباط که عواطف و احساسات را برمی‌انگیزد.

Relating to or characterized by emotional appeal or persuasive speech.

example
معنی(example):

معلم از رویکرد کنسیونات برای جذب دانش‌آموزان استفاده کرد.

مثال:

The teacher used a concionate approach to engage the students.

معنی(example):

او دریافت که سخنرانی کنسیونات او بسیار الهام‌بخش است.

مثال:

He found her concionate speech to be very inspiring.

معنی فارسی کلمه concionate

: معنی concionate به فارسی

کنسیونات، صفتی برای توصیف سبکی از بیان یا ارتباط که عواطف و احساسات را برمی‌انگیزد.