معنی فارسی confederationism
B1کنفدراسیونگرایی، نگرشی سیاسی که بر اهمیت اتحاد و همکاری ایالتها تأکید دارد.
A political theory advocating for the cooperation of sovereign states within a confederation.
- NOUN
example
معنی(example):
کنفدراسیونگرایی ایده همکاری ایالتها را ترویج میدهد.
مثال:
Confederationism promotes the idea of states working together.
معنی(example):
بسیاری از نظریه پردازان سیاسی در نوشتههای خود به کنفدراسیونگرایی میپردازند.
مثال:
Many political theorists discuss confederationism in their writings.
معنی فارسی کلمه confederationism
:
کنفدراسیونگرایی، نگرشی سیاسی که بر اهمیت اتحاد و همکاری ایالتها تأکید دارد.