معنی فارسی configurate

B1

تنظیم کردن، به این معنا که یک سیستم یا دستگاه را به طوری که مورد استفاده قرار گیرد، پیکربندی کنیم.

To arrange or set up something in a specified format or configuration.

example
معنی(example):

شما باید دستگاه را قبل از استفاده تنظیم کنید.

مثال:

You need to configurate the device before using it.

معنی(example):

برای تنظیم سیستم، دستورالعمل‌ها را به دقت دنبال کنید.

مثال:

To configurate the system, follow the instructions carefully.

معنی فارسی کلمه configurate

: معنی configurate به فارسی

تنظیم کردن، به این معنا که یک سیستم یا دستگاه را به طوری که مورد استفاده قرار گیرد، پیکربندی کنیم.