معنی فارسی confinements
B1محدودیت‌ها، حالتی که در آن فرد یا چیزی در محدودیت قرار دارد.
The state of being restricted or limited.
- noun
noun
معنی(noun):
The act of confining or the state of being confined.
معنی(noun):
Lying-in, time of giving birth.
example
معنی(example):
محدودیت‌های قفس برای پرنده خیلی کوچک بود.
مثال:
The confinements of the cage were too small for the bird.
معنی(example):
محدودیت‌ها در زندگی‌اش او را به جستجوی ماجراجویی سوق داد.
مثال:
Confinements in her life made her seek adventure.
معنی فارسی کلمه confinements
:
محدودیت‌ها، حالتی که در آن فرد یا چیزی در محدودیت قرار دارد.
