معنی فارسی connivingly
B2به معنای انجام کاری با نقشه کشی و فریب، به طور پنهانی و غیرصادقانه.
In a scheming or deceitful manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور حیله گرانه ای علیه همکارش در محل کار نقشه کشید.
مثال:
He connivingly plotted against his colleague at work.
معنی(example):
او به طور حیله گرانه ای اوضاع را به نفع خود مدیریت کرد.
مثال:
She connivingly manipulated the situation to her advantage.
معنی فارسی کلمه connivingly
:
به معنای انجام کاری با نقشه کشی و فریب، به طور پنهانی و غیرصادقانه.