معنی فارسی connubialism
B1ازدواج، وضعیت یا شرایط زناشویی، به ویژه در معنای قانونی و اجتماعی آن.
The state or condition of being married; marital life.
- NOUN
example
معنی(example):
ازدواج به وضعیت متاهل بودن اشاره دارد.
مثال:
Connubialism refers to the state of being married.
معنی(example):
مطالعه ازدواج به بررسی آداب ازدواج در فرهنگهای مختلف میپردازد.
مثال:
The study of connubialism explores marriage customs across cultures.
معنی فارسی کلمه connubialism
:
ازدواج، وضعیت یا شرایط زناشویی، به ویژه در معنای قانونی و اجتماعی آن.