معنی فارسی consciously

B2

به معنای آگاهانه و با واقف بودن به آنچه که انجام می‌شود.

In a deliberate and intentional manner, with awareness of one's actions.

adverb
معنی(adverb):

In a conscious manner; knowingly, volitionally.

example
معنی(example):

او به‌طور آگاهانه تلاش کرد تا سلامتی خود را بهبود بخشد.

مثال:

She consciously made an effort to improve her health.

معنی(example):

او به‌طور آگاهانه انتخاب کرد که بیشتر به محیط زیست احترام بگذارد.

مثال:

He consciously chose to be more environmentally friendly.

معنی فارسی کلمه consciously

: معنی consciously به فارسی

به معنای آگاهانه و با واقف بودن به آنچه که انجام می‌شود.