معنی فارسی consolingly

B1

به صورت تسلی‌دهنده، به گونه‌ای که آرامش بخشد یا دلداری دهد.

In a manner intended to provide comfort or solace.

example
معنی(example):

او بعد از ضرر او به صورت تسلی‌دهنده با او صحبت کرد.

مثال:

She spoke to him consolingly after his loss.

معنی(example):

او به صورت تسلی‌دهنده روی کمر او را نوازش کرد.

مثال:

He patted her consolingly on the back.

معنی فارسی کلمه consolingly

: معنی consolingly به فارسی

به صورت تسلی‌دهنده، به گونه‌ای که آرامش بخشد یا دلداری دهد.