معنی فارسی contemptibly
B2به طرز حقیرانهای، به عنوان صفتی که به رفتار یا کارهایی اشاره دارد که غیرقابل قبول و زشت هستند.
In a manner deserving of scorn or disdain.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز حقیرانهای رفتار کرد و در حین بازی تقلب کرد.
مثال:
He acted contemptibly by cheating during the game.
معنی(example):
این امر به طرز حقیرانهای ناباوری بود که او درباره نمراتش دروغ گفت.
مثال:
It was contemptibly dishonest of her to lie about her scores.
معنی فارسی کلمه contemptibly
:
به طرز حقیرانهای، به عنوان صفتی که به رفتار یا کارهایی اشاره دارد که غیرقابل قبول و زشت هستند.