معنی فارسی contently
B1به طور راضی و خوشحال، در شرایطی که فرد احساس رضایت دارد.
In a state of satisfaction or happiness.
- ADVERB
example
معنی(example):
او در حالی که غروب خورشید را تماشا میکرد، به آرامی لبخند زد.
مثال:
She smiled contently as she watched the sunset.
معنی(example):
او با آرامش در صندلی محبوبش نشسته بود و کتابی میخواند.
مثال:
He sat contently in his favorite chair with a book.
معنی فارسی کلمه contently
:
به طور راضی و خوشحال، در شرایطی که فرد احساس رضایت دارد.