معنی فارسی contraorbitally
B1به صورت کلماتی اشاره دارد که به تأثیر یا ناحیهای در زیر حفره چشم مرتبط است.
Pertaining to actions or effects that occur beneath the eye socket.
- ADVERB
example
معنی(example):
محققان تغییرات ناشی از کنترا اوربیتال را در حرکات چشم مشاهده کردند.
مثال:
The researchers observed contraorbitally induced changes in eye movement.
معنی(example):
در آزمایشها، افراد به صورت کنترا اوربیتال مورد ارزیابی قرار گرفتند تا ادراک بصری را اندازهگیری کنند.
مثال:
In experiments, subjects were tested contraorbitally to assess visual perception.
معنی فارسی کلمه contraorbitally
:
به صورت کلماتی اشاره دارد که به تأثیر یا ناحیهای در زیر حفره چشم مرتبط است.