معنی فارسی contraregularity
B1وضعیتی که در آن کلمات یا الگوها با قاعدههای معمولی انطباق ندارند.
The quality of being uncharacteristic of a regular pattern.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم انطباق او در کار همکارانش را شگفتزده کرد.
مثال:
His contraregularity in the job surprised his colleagues.
معنی(example):
عدم انطباق الگوها چالشی برای تحلیل ایجاد کرد.
مثال:
The contraregularity of the patterns posed a challenge for analysis.
معنی فارسی کلمه contraregularity
:
وضعیتی که در آن کلمات یا الگوها با قاعدههای معمولی انطباق ندارند.