معنی فارسی converged

B2

هم‌راستا شدن، به نقطه‌ای مشترک رسیدن، یا ترکیب فرضیات مختلف.

To have come together and merged.

verb
معنی(verb):

Of two or more entities, to approach each other; to get closer and closer.

معنی(verb):

Of a sequence, to have a limit.

معنی(verb):

Of an iterative process, to reach a stable end point.

example
معنی(example):

مسیرها به یک راه واحد هم‌راستا شدند.

مثال:

The paths converged into a single trail.

معنی(example):

نظرهای کارشناسان پس از بحث به یک نقطه مشترک رسید.

مثال:

The expert opinions converged after the debate.

معنی فارسی کلمه converged

: معنی converged به فارسی

هم‌راستا شدن، به نقطه‌ای مشترک رسیدن، یا ترکیب فرضیات مختلف.