معنی فارسی coolheadedly

B2

به گونه‌ای آرام و منطقی عمل کردن در شرایط دشوار و استرس‌زا.

Acting in a calm and rational manner, especially in difficult situations.

example
معنی(example):

او بحران را به آرامی مدیریت کرد.

مثال:

He handled the crisis coolheadedly.

معنی(example):

او به آرامی اختلاف بین دوستانش را حل کرد.

مثال:

She coolheadedly resolved the conflict between her friends.

معنی فارسی کلمه coolheadedly

: معنی coolheadedly به فارسی

به گونه‌ای آرام و منطقی عمل کردن در شرایط دشوار و استرس‌زا.