معنی فارسی coomy
B1به حالتی اشاره دارد که در آن فرد از تعاملات اجتماعی دوری میکند و خجالتی است.
A state of being shy or reserved, often leading to avoidance of social interactions.
- OTHER
example
معنی(example):
خصلت خجالتی او باعث میشد نزدیک شدن به او دشوار باشد.
مثال:
His coomy nature made him difficult to approach.
معنی(example):
او در طول جلسه او را خجالتی مییافت و از برقراری تماس چشمی خودداری میکرد.
مثال:
She found him coomy during the meeting, avoiding eye contact.
معنی فارسی کلمه coomy
:
به حالتی اشاره دارد که در آن فرد از تعاملات اجتماعی دوری میکند و خجالتی است.