معنی فارسی cordoned

B1

احاطه کردن یا محدود کردن یک منطقه به منظور جلوگیری از ورود به آن.

To surround or restrict an area, typically for security or safety reasons.

example
معنی(example):

پلیس پس از حادثه منطقه را محاصره کرد.

مثال:

The police cordoned off the area after the incident.

معنی(example):

محل جنایت برای تحقیقات محاصره شد.

مثال:

The crime scene was cordoned for investigation.

معنی فارسی کلمه cordoned

: معنی cordoned به فارسی

احاطه کردن یا محدود کردن یک منطقه به منظور جلوگیری از ورود به آن.