معنی فارسی corpulent

B2

چاق، به معنای وزنی بیشتر از حالت طبیعی یا معمول.

Excessively fat; obese.

adjective
معنی(adjective):

Large in body; fat; overweight.

معنی(adjective):

Physical, material, corporeal.

example
معنی(example):

مرد چاق در جا شدن روی صندلی با مشکل مواجه شد.

مثال:

The corpulent man struggled to fit into the chair.

معنی(example):

او صندلی‌های نرم‌تری برای مهمانان چاقش ترجیح می‌داد.

مثال:

She preferred softer chairs for her corpulent guests.

معنی فارسی کلمه corpulent

: معنی corpulent به فارسی

چاق، به معنای وزنی بیشتر از حالت طبیعی یا معمول.