معنی فارسی corpulently
B1به طرز چاق، به شکلی که بارز باشد.
In a manner that is corpulent; heavily overweight.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور چاق راه میرفت و زمین کمی تکان میخورد.
مثال:
He walked corpulently, making the floor shake slightly.
معنی(example):
مرد چاقپوش توجه همه را جلب کرد.
مثال:
The corpulently dressed man caught everyone's attention.
معنی فارسی کلمه corpulently
:
به طرز چاق، به شکلی که بارز باشد.