معنی فارسی counter-balances
B1متعادلکنندهها، اجزای که به ایجاد تعادل در شرایط خاص کمک میکنند.
Instruments or factors that serve to stabilize or balance out other forces.
- NOUN
example
معنی(example):
این پروژه به متعادلکنندههایی نیاز دارد تا عملیات روان را تضمین کند.
مثال:
The project requires counter-balances to ensure smooth operations.
معنی(example):
متعادلکنندههای مؤثر میتوانند اثرات منفی را کاهش دهند.
مثال:
Effective counter-balances can mitigate adverse effects.
معنی فارسی کلمه counter-balances
:
متعادلکنندهها، اجزای که به ایجاد تعادل در شرایط خاص کمک میکنند.