معنی فارسی counterproductively
B1عملی که به جای افزایش کارایی یا سودمندی، منجر به نتایج مضر یا ناکارآمد میشود.
In a way that produces negative results rather than the intended, effective outcome.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز معکوس سختتر کار کرد که او را بیشتر تحت فشار قرار داد.
مثال:
He counterproductively worked harder, which stressed him out more.
معنی(example):
گاهی اوقات، عمل کردن به طرز معکوس میتواند به نتایج غیرمنتظرهای منجر شود.
مثال:
Sometimes, acting counterproductively can lead to unexpected results.
معنی فارسی کلمه counterproductively
:
عملی که به جای افزایش کارایی یا سودمندی، منجر به نتایج مضر یا ناکارآمد میشود.