معنی فارسی countertally

B1

عمل مقایسه و ثبت تساوی یا معکوس عددها یا مقدارها برای تایید دقت.

The act of checking or verifying totals against a previous count.

example
معنی(example):

او بعد از انتخابات نیاز داشت تا آرا را مقابل هم بگذارد.

مثال:

She needed to countertally the votes after the election.

معنی(example):

حسابدار یک مقابل هم گذاری از رسیدها انجام داد.

مثال:

The accountant performed a countertally of the receipts.

معنی فارسی کلمه countertally

: معنی countertally به فارسی

عمل مقایسه و ثبت تساوی یا معکوس عددها یا مقدارها برای تایید دقت.