معنی فارسی cousiny

B1

خویشاونده بودن به خصوصیات و روابطی اشاره دارد که افراد از طریق خویشاوندی دارند.

The quality of being like cousins; the nature of cousin relationships.

example
معنی(example):

خویشاونده بودن آنها جمع‌های خانوادگی را هیجان‌انگیزتر می‌کرد.

مثال:

Their cousiny made family gatherings feel more exciting.

معنی(example):

خویشاونده بودن آنها در زمان دیدار مجدد مشهود بود.

مثال:

The cousiny between them was evident during the reunion.

معنی فارسی کلمه cousiny

: معنی cousiny به فارسی

خویشاونده بودن به خصوصیات و روابطی اشاره دارد که افراد از طریق خویشاوندی دارند.