معنی فارسی cowbind
B1بند یا وسیلهای برای نگهداشتن یا ثابت کردن گاو.
A binding or strap used to hold cows.
- NOUN
example
معنی(example):
کشاورزان از بندهای گاو برای نگهداشتن دام استفاده میکنند.
مثال:
Farmers use cowbinds to secure the livestock.
معنی(example):
بند گاو شکسته شد و باعث شد که گاو فرار کند.
مثال:
The cowbind broke, causing the cow to escape.
معنی فارسی کلمه cowbind
:
بند یا وسیلهای برای نگهداشتن یا ثابت کردن گاو.