معنی فارسی craking
B1حالتی از شکستن یا ترک برداشتن که معمولاً با صدا همراه است.
The act of making a crack or breaking sound.
- VERB
example
معنی(example):
درخت در حال ترک خوردن بود وقتی که باد میوزید.
مثال:
The tree was craking as the wind blew.
معنی(example):
من صداهای ترک خوردن را در خانه قدیمی شنیدم.
مثال:
I heard craking sounds in the old house.
معنی فارسی کلمه craking
:
حالتی از شکستن یا ترک برداشتن که معمولاً با صدا همراه است.