معنی فارسی crankman
B1کارگر حرفهای که از دستگاههایی که نیازی به برق ندارند استفاده میکند.
A person who operates a machine using a hand-powered crank.
- NOUN
example
معنی(example):
کارگر با تجربه به خوبی دستگاه قدیمی را اداره کرد.
مثال:
The crankman expertly operated the old machinery.
معنی(example):
یک کارگر دستهدار برای نگهداری از موتورهای سنتی ضروری است.
مثال:
A crankman is essential for maintaining traditional engines.
معنی فارسی کلمه crankman
:
کارگر حرفهای که از دستگاههایی که نیازی به برق ندارند استفاده میکند.