معنی فارسی craunch
B1صدای خرد شدن یا شکسته شدن اشیاء به ویژه هنگام گاز زدن.
The sound of crushing or grinding something, especially while chewing.
- VERB
example
معنی(example):
صدای خشخش برگها را زیر پایم در حین راه رفتن شنیدم.
مثال:
I heard the crunch of leaves under my feet as I walked.
معنی(example):
سگ عاشق crunch کردن استخوانهاست.
مثال:
The dog loves to craunch on bones.
معنی فارسی کلمه craunch
:
صدای خرد شدن یا شکسته شدن اشیاء به ویژه هنگام گاز زدن.