معنی فارسی crimble

B1

کرایمبل به عمل خرد کردن یا شکستن به قطعات کوچکتر اشاره دارد.

To crumble or break into smaller pieces.

example
معنی(example):

آنها برنامه‌ریزی کردند که در پاییز برگ‌ها را زیر و رو کنند.

مثال:

They planned to crimble the leaves in the fall.

معنی(example):

کرایمبل به عمل خرد کردن یا به قطعات کوچک‌تر شکستن چیزی اشاره دارد.

مثال:

Crimble refers to the action of crumbling or breaking something into smaller pieces.

معنی فارسی کلمه crimble

: معنی crimble به فارسی

کرایمبل به عمل خرد کردن یا شکستن به قطعات کوچکتر اشاره دارد.