معنی فارسی crimsoning

B2

قرمز شدن، فرایند یا حالت تغییر رنگ به قرمز، معمولاً به آسمان یا صورت اشاره دارد.

The act of becoming crimson; often used to describe colors, particularly in the sky or face.

verb
معنی(verb):

To become crimson or deep red; to blush.

معنی(verb):

To dye with crimson or deep red; to redden.

example
معنی(example):

آسمان در حال قرمز شدن بود وقتی که خورشید غروب کرد.

مثال:

The sky was crimsoning as the sun set.

معنی(example):

او احساس کرد که رنگ قرمزی بر روی گونه‌هایش می‌نشیند.

مثال:

She felt a crimsoning blush spreading across her cheeks.

معنی فارسی کلمه crimsoning

: معنی crimsoning به فارسی

قرمز شدن، فرایند یا حالت تغییر رنگ به قرمز، معمولاً به آسمان یا صورت اشاره دارد.