معنی فارسی crokinole
B2نوعی بازی تختهای که معمولاً بهعنوان یک بازی اجتماعی بازی میشود.
A board game similar to curling, played with discs on a circular board.
- NOUN
example
معنی(example):
آنها در یک روز بارانی از بازی کروکینول لذت بردند.
مثال:
They enjoyed a game of crokinole on a rainy day.
معنی(example):
او تخته کروکینول را برای شب بازی خانوادگی تنظیم کرد.
مثال:
He set up the crokinole board for the family game night.
معنی فارسی کلمه crokinole
:
نوعی بازی تختهای که معمولاً بهعنوان یک بازی اجتماعی بازی میشود.