معنی فارسی crosseyed

B2

وضعیتی که در آن محور چشم‌ها به درستی هم‌تراز نیستند.

A condition where the eyes are not properly aligned.

adjective
معنی(adjective):

Having both eyes oriented inward, especially involuntarily.

example
معنی(example):

او به خاطر نگاه کردن به صفحه نمایش بیش از حد، چشمش کج شد.

مثال:

He was crosseyed from looking at the screen too long.

معنی(example):

افراد کج‌چشم ممکن است در درک عمق با مشکل مواجه شوند.

مثال:

Crosseyed individuals may struggle with depth perception.

معنی فارسی کلمه crosseyed

: معنی crosseyed به فارسی

وضعیتی که در آن محور چشم‌ها به درستی هم‌تراز نیستند.