معنی فارسی crossness
B1حالت یا کیفیت ناخرسند بودن یا عصبانیت.
The state or quality of being cross or irritable.
- NOUN
example
معنی(example):
عصبانیت او وقتی که نمیخواست اسباب بازیهایش را به اشتراک بگذارد، مشخص بود.
مثال:
His crossness was evident when he didn't want to share his toys.
معنی(example):
زمانی که او خبر بد را شنید، میتوانستید ناخرسندی را در چهرهاش ببینید.
مثال:
You could see the crossness on her face when she received the bad news.
معنی فارسی کلمه crossness
:
حالت یا کیفیت ناخرسند بودن یا عصبانیت.