معنی فارسی cruddle
B1چسبیدن یا نزدیک شدن به کسی یا چیزی برای ایجاد احساس راحتی و امنیت.
To snuggle or nestle closely to someone or something.
- VERB
example
معنی(example):
این تولهسگ دوست داشت به پای او بچسبد.
مثال:
The puppy liked to cruddle against her leg.
معنی(example):
او پتوی خود را برای راحتی در مبل زود کرد.
مثال:
She cruddled the blanket for comfort on the couch.
معنی فارسی کلمه cruddle
:
چسبیدن یا نزدیک شدن به کسی یا چیزی برای ایجاد احساس راحتی و امنیت.