معنی فارسی cue

B1

نشانه‌ای برای آغاز یا ادامه دادن به یک عمل.

A signal or prompt that indicates when to start or continue an action.

example
معنی(example):

او سرش را به عنوان اشاره‌اش برای شروع صحبت کردن برداشت.

مثال:

She took his nod as her cue to start speaking.

معنی(example):

بازیگر اشاره‌اش را از دست داد و دیر به صحنه وارد شد.

مثال:

The actor missed his cue and entered the stage late.

معنی فارسی کلمه cue

: معنی cue به فارسی

نشانه‌ای برای آغاز یا ادامه دادن به یک عمل.