معنی فارسی cultural

B2 /ˈkʌlt͡ʃəɹəl/

مربوط به فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی.

Relating to the ideas, customs, and social behavior of a society.

مکالمه با هوش مصنوعی آموزش زبان با فیلم

adjective

معنی(adjective):

Pertaining to culture.

example

معنی(example):

این جشنواره میراث فرهنگی منطقه را به نمایش می‌گذارد.

مثال:

The festival showcases the cultural heritage of the region.

معنی(example):

تفاوت‌های فرهنگی می‌تواند درک ما از جهان را غنی‌تر کند.

مثال:

Cultural differences can enrich our understanding of the world.

معنی فارسی کلمه cultural

مربوط به فرهنگ و آداب و رسوم اجتماعی.