معنی فارسی cumbrian
B2مربوط به منطقه کُمبریا در شمال غربی انگلستان، با مناظر طبیعی زیبا.
Relating to the county of Cumbria in Northwest England, noted for its scenic beauty.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
منظرههای کُمبریا به خاطر دریاچههای زیباش شناخته میشود.
مثال:
The Cumbrian landscape is known for its beautiful lakes.
معنی(example):
او یک هنرمند کُمبری است که ذات این منطقه را به تصویر میکشد.
مثال:
He is a Cumbrian artist who captures the essence of the region.
معنی فارسی کلمه cumbrian
:
مربوط به منطقه کُمبریا در شمال غربی انگلستان، با مناظر طبیعی زیبا.