معنی فارسی cunzie

B2

جزء کوچکی که در کارکرد یک دستگاه یا مکانیزم مهم است.

A small component that plays a critical role in the function of a mechanism.

example
معنی(example):

کنزی یک بخش کوچک اما ضروری از مکانیزم است.

مثال:

The cunzie is a small but essential part of the mechanism.

معنی(example):

بدون کنزی، دستگاه به درستی کار نخواهد کرد.

مثال:

Without the cunzie, the device wouldn't function properly.

معنی فارسی کلمه cunzie

: معنی cunzie به فارسی

جزء کوچکی که در کارکرد یک دستگاه یا مکانیزم مهم است.