معنی فارسی cupless
B1بیکاس بودن، شرایطی که در آن فرد بدون کاسه یا ظرفی برای نوشیدن است.
The state of being without a cup or receptacle, often leading to inconvenience.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از شکستن فنجان مورد علاقهاش احساس بیکاسی کرد.
مثال:
She felt cupless after breaking her favorite mug.
معنی(example):
بیکاسی میتواند لذت بردن از چای یا قهوه را دشوار کند.
مثال:
Being cupless can make it hard to enjoy tea or coffee.
معنی فارسی کلمه cupless
:
بیکاس بودن، شرایطی که در آن فرد بدون کاسه یا ظرفی برای نوشیدن است.