معنی فارسی curchy
B1احساساتی که از نرمی و لطافت پارچه به دست میآید.
Describes a soft and cozy texture.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پارچه احساس کروچی میداد و آن را برای مبل مناسب میکرد.
مثال:
The fabric felt curchy, making it perfect for the couch.
معنی(example):
او از این که پتو جدید چقدر کروچی بود لذت میبرد.
مثال:
She loved how curchy the new blanket felt.
معنی فارسی کلمه curchy
:
احساساتی که از نرمی و لطافت پارچه به دست میآید.